زنده‌باد سینمای دهه‌ی هفتاد!

در میان فیلم‌های سی و نهمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر سه فیلم وجود داشت که گویی به صورت مستقیم از دهه‌ی 1370 به زمانه‌ی ما پرتاب شده بودند: یدو (مهدی جعفری)، تک‌تیرانداز (علی غفاری) و مهم‌تر از همه گیج‌گاه (عادل تبریزی). یدو که درباره‌ی یک نوجوان جنگ‌زده‌ی آبادانی به همین نام ساخته شده ظاهراً قرار بوده احیا کننده‌ی سینمای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال‌های مورد بحث و حتی یک دهه پیش از آن باشد (دهه‌ی درخشانی که کانون طی آن، فیلم‌های شاخصِ دونده، خانه‌ی دوست کجاست و باشو؛ غریبه‌ی کوچک را عرضه کرد).

اما شخصیت «یدو» که عنوان فیلم و داستان آن حول محور او شکل گرفته، نه بازیگوشی‌های جذاب و خاطره‌انگیزِ نوجوانان آن فیلم‌ها را دارد و نه در مسیر درام داستان، از آن‌چنان حضور پررنگ و تعیین‌کننده‌ای برخوردار است که مثل بچه‌های خانه‌ی دوست…، باشو یا حتی امیروی سیه‌چرده و جنوبیِ فیلم دونده در یادها بماند. نتیجه،‌ فیلمی‌ست که دست‌کم در مقایسه با شخصیت‌های مقاوم و شیرین‌زبانِ فیلم قبلیِ جعفری (یعنی بیست و سه نفر) کمی عقب‌تر می‌ایستد و در همین مسیر، مخاطبان سنتیِ فیلم‌های موسوم به کانونی را نیز سیراب نمی‌کند.زنده‌باد سینمای دهه‌ی هفتاددر مورد تک‌تیرانداز باید اشاره کرد اگر مثل نگارنده یا نسل بنده، تجربه‌ی تماشای آثار اکشن و قهرمان‌پرور دهه‌ی هفتادی را (آن‌هم در سینماهای درجه دو و سه لاله‌زار و میدان امام حسین و گرگان) داشته باشید بی‌شک از این فیلم و «اغراق‌های مطبوع» آن لذت خواهید برد. اغراق‌هایی که با تیراندازی مستقیم تک‌تیرانداز داستان به فرمانده‌ی عراقی (آن‌هم در چند قدمیِ یک افسر خلع سلاح نشده!) آغاز می‌شود و با شیوه‌ی نابودی اغراق‌آمیز و غافلگیرانه‌ی یک ژنرال بعثی به پایان می‌رسد. آن‌هم ژنرالی که به شهادت تصویر خود فیلم، قهرمان داستان ما را در تیررس خود می‌بیند اما صبر می‌کند تا نزدیک‌تر شود و سپس تیری شلیک می‌کند که با وجود پرت شدن‌ تک‌تیرانداز از بلندی، فقط یک زخم بی‌اهمیت ایجاد کرده و چند دقیقه او را بی‌هوش نگه‌می‌دارد!

به شخصه از زمان فیلم می‌خواهم زنده بمانم (ایرج قادری) به این ‌سو تقریباً هیچ واکنش احساسی دیگری از سوی تماشاگران به یاد ندارم؛ که چنان به وجد آمده باشند که برای موفقیت قهرمان مورد علاقه‌شان سوت و کف بزنند! و تکرار این نکته در یکی از سکانس‌های تک‌تیرانداز موقعیت عجیبی‌ست که ناباورانه می‌تواند مخاطبانِ متفاوتِ این دو دهه را به هم گره بزند. از این زوایه شاید بتوان گفت تک‌تیرانداز احتمالاً به هدف‌اش رسیده و موفق شده سینمای قهرمان‌پردازِ دو دهه پیش را بازسازی کند. سینمایی که برخلاف این روزها فقط به حمایت عامه‌ی سینماروها دلگرم بود و اکشن‌هایش جدا از مخاطبان شهرستانی، تماشاگران سینماهای مرکز و جنوب شهر را نیز به وجد می‌آورد.داستان گیج‌گاه (عادل تبریزی) هم که اصلاً در دهه‌ی هفتاد می‌گذرد و برشی از یکی از داستانک‌هایش درباره‌ی آسیب دیدن جمشید هاشم‌پور (آریا) سر صحنه‌ی یکی از فیلم‌های آن دوره است. در این فیلم نیز با ادای احترام آشکار به فیلم‌های قهرمان‌پرور و مخاطب‌پسند دهه‌ی مورد نظر روبه‌روییم. فیلم‌هایی که جمشید هاشم‌پور در کنار فرامرز قریبیان و کامران باختر و حسن رضایی و رضا صفایی‌پور و…دیگران، قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌های بلامنازع آن‌ آثار به حساب می‌آمدند.

عادل تبریزی در گیج‌گاه به دنبال بهانه‌ای‌ست تا جمشید هاشم‌پور را گیرم حتی در یک صحنه، با تیپ محبوب و پول‌ساز آن دوران‌اش (یعنی کله‌ی طاس و فیگورهای سینمایی) بازسازی کند؛ و برای این کار از خود او رخصت می‌گیرد تا موهای حامد بهداد را تراشیده و در نقش بدل هاشم‌پور/ آریا ظاهر کند.

در این میان، فیلم‌سازِ عشقِ فیلمِ ما که در صحنه‌ی بازسازیِ سکانس مورد نظر، نمایش سرخوش و شیداگونه‌ای هم از خود نشان می‌دهد، از حضور افتخاریِ حسن رضایی و رضا صفایی‌پور (طوفان) در مقابل دوربین حسین ملکی بهره می‌گیرد تا این عیش برای سینماروهای دو دهه قبل تکمیل شود. از گیج‌گاه برمی‌آید همه‌ی کسانی که در پشت و جلوی دوربینِ همین یک سکانس حضور داشته‌اند، حالِ خوش و کم‌سابقه‌ای داشته‌اند؛ و این نکته برای فیلمی که قرار است ادای دین به سینمای دهه‌ی 70 و فیلم‌های قهرمان‌پردازانه‌ی آن دوران باشد اصلاً امتیاز کمی نیست.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید