جهانی‌ترین جشنواره‌ی بومی دنیا!

نگاهی به برگزاری جشنواره‌ی فیلم فجر

جشنواره‌ی فیلم فجر جهانی‌ترین جشنواره‌ی بومیِ دنیاست! آن‌قدر جهانی است که بعید به نظر می‌رسد از کشورهای صاحب صنعت سینما کسی حتی اسم‌اش را هم نشنیده باشد؛ و آن‌قدر بومی و محلی است که هر سال به سادگیِ هرچه تمام‌تر، قواعد و قوانین خود را تغییر می‌دهد، از نو متولد می‌شود و بدون توجه به نقدها و تحلیل‌هایی که درباره‌اش نوشته شده و می‌شود به راه خود ادامه می‌دهد؛ گویی آب از آب تکان نخورده!

برای اثبات این ادعا به دلایل متعددی نیاز نیست. کافی است یک نفر همت کند و اگر نگوییم از همه، دست‌کم بخش عمده‌ای از کسانی که در طول تقریباً چهل سالِ گذشته، تندیس نمادین این جشنواره (یعنی سیمرغ) را به خانه برده‌اند راضی کند مثلاً در فضای سبز موزه سینما حاضر شده و جایزه‌هایشان را در کنار هم قرار دهند.

بدون شک افراد حاضر در آن مراسمِ خیالی با طیفی از سیمرغ‌ها روبه‌رو خواهند شد که بعضی‌هایشان یک لوح شیشه‌ای است بر پایه‌ای فلزی، برخی دیگر شکل مجسمه دارند و تعدادی دیگر کریستالی هستند و طبعاً کارِ ارزشمند و قیمتیِ استادکارانِ این حرفه. در حالی که اگر بلاتشبیه،‌ سیمرغ را با اسکار مقایسه کنیم، اسکارهای اصغر فرهادی، دقیقاً همان تندیس‌هایی است که در در دستان چاپلین و اسکورسیزی و ایناریتو و دیگران جا خوش کرده بود.

متاسفانه هنوز حافظه‌مان کدر نشده و طبعاً هنوز از یاد نبرده‌ایم سالی که وحید جلیلوند برای گرفتن جایزه‌اش روی صحنه رفت، به لوح جالبی که گرفته بود اشاره کرد و در حالی که لبخند به لب داشت، از همان بالا خطاب به دبیر وقتِ جشنواره گفت: «آقای رضاداد،‌ پس سیمرغ‌اش کو؟!»

این جشنواره برای مخاطبان و تماشاگران سنتی‌اش هم بارها و بارها تغییر کرده است. از گذاشتن یک ردیف صندلی اضافی برای مطبوعاتی‌ها و خبرنگاران در سال‌های خیلی دور گرفته تا…این روزها که اگر پرده‌ای به وسعت تهران را بر تارک برج میلاد نصب کرده و فیلم‌ها را از روی آن به نمایش درآورند، حتماً باز هم کسانی خواهند بود که از موقعیت و زاویه‌ی‌ نامناسب جای خود (نسبت به پرده) گله و شکایت داشته باشند!

برای مطبوعاتی‌ها و خبرنگار جماعت هم که این جشنواره پر از خاطرات تمام‌نشدنی است. از اختصاص بلیت فیلم‌های سینماها و بخش‌های مختلف گرفته تا توزیع کوپن‌های رنگارنگ برای شام و ناهار و میان‌وعده. از تغییر در زمان برگزاری جشنواره (به‌خاطر هم‌زمانی با برخی مراسم مذهبی خاص) گرفته تا رساندن فیلم‌ها به سالن نمایش؛ به صورت حلقه به حلقه و پرده به پرده! و البته فراموش کردم از کارت مخصوص اهل رسانه برای تماشای فیلم‌ها یاد کنم که گاهی به اندازه‌ی چهار انگشتِ به هم فشرده بود و گاهی به قاعده‌ی یک کفِ دست!

امسال هم که در اقدامی به یاد ماندنی، از شگرد قرعه‌کشی استفاده شد تا تماشاگرانِ بی‌تاب جشنواره، یک شوخی بزرگ دیگر (یعنی رعایت تمام پروتکل‌های بهداشتی) را نیز به چشم ببینند. در حالی که اگر تعارف را کنار بگذاریم، شاید برخی مخاطبان همین فیلم‌ها سال آینده در صف جشنواره نباشند؛ و طوفان مرگبار کرونا آن‌ها را از ما گرفته باشد.

چاره‌ای نیست. در کشوری که با تغییر دولت‌ها، مدیران (از رده‌بالا گرفته تا رده‌پایین) هم مجبور به رفتن و ترک ‌میزها هستند، ایده‌ی مدیریت یک‌پارچه و طولانی‌مدت،‌ فقط یک رویای آرمان‌گرایانه‌ی کوچک و جذاب به حساب می‌آید. احتمالاً در چنین شرایطی تنها کاری که از ما برمی‌آید گشودن دیوان حافظ و تکرار این غزل اوست. جایی که می‌فرماید: وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافری‌ست رنجیدن.جهانی‌ترین جشنواره‌ی بومی دنیا


مرتبط: پیوند به همین یادداشت در روزنامه‌ی همشهری

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید