اعجاز کلمه و قدرت رویا

اعجاز کلمه و قدرت رویادر تمام روزهای پس از درگذشت زنده‌یاد محمدعلی کشاورز (در بیست و پنجم خرداد 1399) از نقش‌های مهم و تاثیرگذار کارنامه‌ی او صحبت در میان بود. نقش‌هایی نظیر دایی‌جان سرهنگِ سریال دایی‌جان ناپلئون، خواجه قشیریِ سریال سربداران،‌ خواب‌گزار اعظمِ افسانه‌ی سلطان و شبان، اسدالله‌خان پدرسالار و در راس آن‌ها محمدابراهیمِ فیلم مادر و البته شاهکار فراموش‌نشدنی او: شعبان استخوانیِ هزاردستان. نقش‌هایی که اینک حتی تصور اجرای آن‌ها توسط بازیگرانی دیگر نیز نافرجام و بیهوده است.

اما این شمایل بازیگری سینمای ایران، از هنگام ورود به عرصه‌ی هنرنمایی تا همین چند سال پیش که به دلیل بیماری از حضور در حیطه‌ی بازیگری دست کشید، در نقش‌های مختلف و متنوع دیگری ظاهر شده بود که حتی اگر از عشقِ فیلم‌ها و تماشاگران خاص و پی‌گیر سینما هم بپرسید به دشواری می‌توانند نام و مشخصات نقش او در آن آثار را برایتان توصیف کنند. پس چه رازی در شاخص‌ترین نقش‌های کارنامه‌ی اوست که این‌چنین بی‌پروا سایر فیلم‌ها را کنار می‌زنند تا خود، در ابتدای صف بایستند و نزد ستایش‌گران او خودنمایی کنند.

پاسخ چنین پرسشی را جدا از کارگردانی دقیقِ آن نقش‌ها باید در کیفیتِ نقش‌ها و ارزش‌ متن‌هایی جست‌و‌جو کرد که از مشتی حرف و کلمه و جمله، نقش‌ و جذابیت و تاثیرگذاری را به وجود آورده‌اند. یعنی همان مواد خامی که اغلب ما در هنگام صرفِ فعلِ «نوشتن» به کار می‌بریم و فقط بعضی‌هایمان موفق می‌شوند از آن‌ها رویا و اثر ارزشمند و هنری به وجود بیاورند.

در این میان حساب جماعتی که از حرف‌ها و کلمه‌ها و جمله‌ها به بدترین نحو بهره می‌گیرند جداست. کسانی که با اعتماد به نفس کاذبی که دارند، نه تنها به فارسی‌نویسیِ سلیس و درست بی‌اعتنا هستند بلکه به همین روش فیلم‌نامه و حتی کتاب می‌نویسند. در حالی که نیاز به اثبات ندارد فیلم‌نامه‌ای که در گام نخست، از ادبیات محکم و خوب بی‌بهره باشد، در زمینه‌ی داستان‌گویی و خلق شخصیت‌های به یاد ماندنی نیز توفیقی نخواهد داشت. نکته‌ی ظریفی که ریشه در مهارت، کیفیت اطلاعات و سطح مطالعه‌ی نویسنده یا نویسنده‌های آن دارد.

در این میان آن‌چه بیش از سایر موارد اهمیت دارد، قدرت رویاپردازیِ نویسنده، کاربرد اعجاز کلمات و البته خلق فضایی‌ست که چه روی کاغذ و چه فایلِ دیجیتالْ تاثیرگذار و جذاب و فراموش‌نشدنی باشد. در حالی که متاسفانه سینمای ایران در سال‌های اخیر از رویاپردازی، قهرمان‌پروری و خلق داستان‌های تاثیرگذار و جادویی خالی شده؛ و دیگر به ندرت می‌توان فیلمی یافت که حتی یک خط دیالوگ قابل ذکر داشته باشد؛ چه رسد به لحظه‌ها یا سکانس‌های تکان‌دهنده و تکرارنشدنی.

و متاسفانه در غیبت این عناصر، ضدقهرمان‌های نفرت‌انگیز، شخصیت‌های غیرجذاب و کلیشه‌ای و موقعیت‌های تلخ و گزنده و مهوع به حکمرانی خود در سینما ادامه می‌دهند (چندی پیش فیلمی دیدم که در آن، والدین یک کودک متوفی بر سر محل خاک‌سپاری او مجادله‌ها داشتند؛ و چه مجادله‌ای!…که یک هفته‌ی تمام، زندگی‌ام را سیاه کرد.)

هدف این یادداشت، موعظه یا نصیحت نیست. کافی‌ست کسانی که در این وانفسای اقتصادی تصمیم می‌گیرند میلیاردها تومان بودجه بگذارند و فیلم بسازند از خود بپرسند چنین سوژه‌ای چه جذابیتی دارد که تماشاگر خاص این روزهای سینما به‌خاطر آن دست به جیب شود، بلیت بخرد و فیلم را ببیند. همین پرسشِ به‌ظاهر ساده، تکلیف تولید بسیاری از فیلم‌ها را یک‌سره خواهد کرد. فیلم‌هایی که اگر ساخته نشوند هم دنیای ما چیزی کم نخواهد داشت.زنده‌یاد محمدعلی‌ کشاورز در نمایی از سریال «هزار دستان»

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید