بر فراز آسمانها
فیلم «عقابها» چهل سال بعد
دوازدهم شهریور 1404
سیزدهم شهریور 1404 یادآور اکران فیلم عقابها ساختهی خاطرهانگیز زندهیادان ساموئل خاچیکیان (و امیر قویدل) در سینماهای کشور ماست. اثری که امروز از آن به عنوان پرمخاطبترین فیلم تاریخ سینمای ایران یاد میشود و به شکل عجیبی، حدود بیست و یک سال (از 1364 تا 1385) روی پردهی سینماهای ایران بود؛ یا به تعبیری بهتر تا پنج سال پس از درگذشت زندهیاد خاچیکیان (در سیام مهر 1380).
جالب این که در طول این مدت زمان بسیار طولانی 10.180.567 تن از سینماروها و مخاطبان سینما به تماشای عقابها رفتند و استقبال حیرتانگیزی را رقم زدند که طبق اسناد رسمی موجود در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، این فروش خیرهکننده معادل 156.602.450 میلیون تومان بوده است!
به مناسبت چهل سالگی عقابها به دعوت دوست و همکار عزیزم علیرضا محمودی (نویسنده و منتقد سینما) همراه با ادوین خاچیکیان (فرزند زندهیاد خاچیکیان) در استودیوی تلویزیون اینترنتی همشهری حاضر شدیم تا دربارهی یکی از مهمترین فرازهای تاریخ سینمای پس از انقلاب صحبت کنیم. دوران خاطرهانگیزی که با بازگشت عنصر «قهرمان» به پردهی سینما، تقویت حس و مفهوم وطنپرستی و مهمتر از همه، روایت یک داستان واقعی در قالبی نمایشی همراه بود.
اولینبار در تابستان 1364 توجهم به نام عقابها جلب شد؛ زمانی که برای تماشای فیلم دیگری به سینما رفته بودم و به سنت آن سالها قبل از شروع فیلم، تعدادی «پیشپرده» و «برنامهی آینده» به نمایش درآمد که آنونس عقابها هم جزو آنها بود.
در حقیقت برای من که آنوقتها تازه جزو خوانندههای مجله فیلم شده بودم، تماشای عقابها میتوانست تجربهی خوبی برای خواندن نقدهای این فیلم و مقایسهی آنها با نظر و دیدگاه تماشاگران باشد. به این ترتیب، موضوع را با دوست و همکلاسیام بهنام محمدی که در مدرسه روی نیمکت کناری من مینشست و نگاه متفاوتی به فیلم و سینما داشت در میان گذاشتم. قرار شد یکی دو روز بعد، زنگ ورزش (که زنگ آخر مدرسه بود) را یکجورهایی بپیچانیم، با هم به سینما ماندانا برویم و عقابها ببینیم! (شرحش را در ویدئوی بالای این متن هم توضیح دادهام).
روز موعود وقتی به سینما رسیدیم، توقع نداشتیم با یک صف طولانی و چند صد متری روبهرو شویم. صفی که بعدها فهمیدیم تا مدتها بعد در مقابل تمام سینماهای نمایشدهندهی این فیلم تشکیل میشده است! البته سالها بعد که با آقای قاصد اشرفی (مدیر سینما ماندانا) دوست شدم ایشان برایم تعریف کرد که آن روزها آپارات سینما فقط چند ساعت خاموش بوده و بعضی روزها تا نزدیک طلوع آفتاب برای تماشاگران مشتاق و علاقهمندی که کف سالن و حتی زیر پردهی سینما مینشستهاند عقابها را نشان میداده است!
و من این روزها با خود فکر میکنم مردم آن دوره و زمانه چه روزهای باورنکردنی و عجیبی را از سر میگذراندهاند. از یک سو فرزندان خود را به جبههها میفرستادهاند تا در مرزهای جنوب و غرب کشور با دشمن عراقی بجنگند؛ و از یکسو ساعتها در صف سینما میایستادهاند تا بلیت بخرند و عقابها و تاراج و گلهای داودی و شهر موشها را تماشا کنند.
بگذریم، وقتی همراه بهنام در یکی از آن روزهای داغ و پر خاطره به تماشای این اثر از ساموئل خاچیکیان نشستیم، تمام سالن پر بود و موسیقی حماسی مجید انتظامی ما را پرتاب کرد به دنیایی که حفظ خاک وطن، در اولویت بود و حرف اول و آخر را میزد.
این حس میهنپرستی چنان بود که وقتی جنگندههای ایرانی در آسمان سینما به پرواز درآمدند، یک نفر از ته سالن فریاد زد: «الله اکبر!» و همین باعث شد خیلیها بخندند و با این موضوع شوخی کنند. اما فضای قهرمانپرورانهی فیلم (خصوصاً در صحنههای مهیج و اکشن) چنان بود که حاضران در آن نمایش تبزده و باشکوه را وادار کرد تا بارها و بارها سوت بکشند و دست بزنند و قهرمانان شجاع وطن را تشویق کنند!
شاید غلیان همین احساس بود که بهنام را در تصمیم خود مصممتر کرد و چند روز بعد به من گفت که موفق شده رضایت خانوادهاش را برای اعزام به جبهههای جنگ جلب کند. سفر بیبازگشتی که متاسفانه مدت زمان بسیار کوتاهی هم داشت و حدود یکماه بعد در مدرسه اعلام شد که متاسفانه او در راه محافظت از خاک میهن به شهادت رسیده است.
این روزها که ناباورانه چهل سال از نخستین نمایش عقابها در سینماهای تهران میگذرد، بیش از هر زمان دیگری به بهنام محمدی و دیگر بهنامان شجاع و دلیر دوران فکر میکنم که جان شیرین خود را تقدیم وطن کردند تا حتی یک وجب از خاک مقدس ما به دشمن نرسد.
در پایان این یادداشت دلم میخواهد این نوشته و این گفتوگو را تقدیم کنم به روح بلند دوست و همکلاسی شهیدم زندهیاد بهنام محمدی که برای من تماشای مجدد فیلم عقابها یادآور تکتک لحظههای خاطرهانگیز این فیلم و البته همراهی خاطرهانگیز با اوست. یاد و نامش تا ابد گرامی.
نکته: اگر دلتان خواست فیلم عقابها را ببینید و با آن خاطرهبازی کنید میتوانید به اینجا مراجعه کنید.