چاقویی که دستهاش را برید!
نقد فیلم مستند «بزم رزم» (سیدوحید حسینی)
بزم رزم را از برخی جنبههای متفاوت میتوان یک مستند «نمونهای» دانست. شاید مهمترین جنبه آن، پرداختن به زوایای پنهان و ناگفته مانده تصنیفهای آهنگین و پرشور و حالی است که به شهادت خود این فیلم برای جلوگیری از حساسیت نیروهای متدین و مذهبی (کسانی که انقلاب روی دوش بخشی از آنها متولد شد) و البته توجیه حضور سازهای تشکیلدهنده موسیقی (در ارکسترها) به «سرود» تغییر نام داد! اما بزم رزم از جنبههای دیگری هم «نمونه» است.
یکی از این جنبهها ایجاد یک موقعیت بیسابقه و مشترک برای طرح دیدگاه موسیقیدانها از فراز و فرودهای موسیقی رسمی و دولتی، آنهم در نزدیک به چهار دهه عمر انقلاب و جمهوری اسلامی است. موقعیتی که از کامبیز روشنروان و حسین علیزاده و هوشنگ کامکار و مجید درخشانی گرفته تا محمد گلریز و حسامالدین سراج و فیروز برنجان و…دیگران را در خود جای داده است.
بگذریم که در اغلب مواردی که در فیلم مطرح میشود، فرصت نسبتاً کافی برای پاسخدهندگان در نظر گرفته شده اما در مورد اشاره به برخی اشارههای مبهم و ایهامآلود در برخی تصنیفهای گروه موفقِ لطفی/شجریان، نه تنها این جهتگیری، یکسویه و بیشتر مطابق با نگاه رسمی است بلکه هیچ تلاشی نیز برای پاسخگویی یا دستکم تشریح بیشتر آن صورت نگرفته است.به عنوان مثال مهدی کلهر میگوید ابوالقاسم لاهوتی، سراینده تصنیف «میهن» تودهای بوده و از نظر او چنین شعری– که البته بعدها توسط خوانندگان دیگری خوانده شد– مصداق بارز شرک به حساب میآید.
به نظر میرسد بزم رزم که اصلیترین جذابیت خود را بر اساس فیلمهای آرشیوی بنا کرده (همان نکتهای که در سالهای اخیر، اصلیترین عامل جذابیت برای اغلب مستندهای پخش شده از ماهوارهها بوده) گوشهچشمی هم به نحوهی جلب توجه مخاطبان این نوع تلویزیونها داشته؛ و البته در این رهگذر تمام تلاش خود را به کار برده تا ضمن اشاره به تاثیر مهیب وقوع انقلاب، روایتگر تبدیل موسیقی «اشرافی» و مطلوب خاندان پهلوی به نوعی موسیقی «حماسی/مردمی» باشد.
نوعی از موسیقی که به روایت این فیلم، نکتههایی نظیر زمزمههای انقلاب، سقوط نظام شاهنشاهی، وقوع جنگ، تشییع جنازه سربازان وطن و بمباران شهرها به صورت مستقیم در شکلگیری و گسترش آن نقش داشته است. به عنوان مثال در بخشی از فیلم، هوشنگ کامکار، شهادت دستهجمعی مردم در میدان ژاله (شهدای فعلی) را عامل شکلگیری تصنیف «ژاله در خون» میداند و حسین علیزاده میگوید ملودی غمانگیز قطعه معروف «سوگ» را پس از مشاهده آدمهای سیاهپوشی که در خرابههای ناشی از جنگ شهرها دنبال بستگان خود میگشتهاند نوشته است. اما جالب اینجاست که در این بخش از بزم رزم نه خود او و نه حتی نویسنده گفتار متن، به استفادهی علیزاده از این قطعه در موسیقی متن سریال زیر تیغ (محمدرضا هنرمند) اشاره نمیکنند. سریالی که از نظر فضا و مضمون هم یکی از تلخترین تولیدات تلویزیون در دوران خود به شمار میآید.
نکته قابل توجه این که مستند مورد بحث به «خالق» قطعه «نینوا» تقدیم شده و به نوعی نشان میدهد فیلم مستقل و دیگری درباره زندگی و آثار حسین علیزاده، در دل بزم رزم باقی مانده است. (چنان که خود او هم در یکی از بخشهای پایانی فیلم به این نکتهی ظریف اشاره میکند و میگوید: «یکبار فقط باید درباره کنسرت تکنوازی صحبت کنم که برای رزمندگان برگزار شد. کنسرتی که بیشتر به جنگ شباهت داشت و سربازها با اسلحه در آن شرکت میکردند.»
متاسفانه بزم رزم مثل ساخته قبلی این فیلمساز (رژیستور عقبِ مخاطب میگردد) از انتخاب استراتژی اشتباه برای بیان هدفمندِ مضمون اصلی ضربه خورده و چنان که قابل پیشبینی هم به نظر میرسد، تا انتهای فیلم، مدام تغییر جهت و طبعاً تغییر مسیر میدهد. به عنوان مثال بخش آغاز فیلم که به نُت معروف «مارش حمله» میپردازد، بیش از آن که همسو با سایر بخشهای فیلم، روایتی از تاریخچه تبدیل نوای «بزمی» به موسیقی «رزمی» باشد، درباره پیدا کردن نامِ آهنگساز گمنامی است که این نُت را نوشته. ملودیِ نظامیِ خاصی که تحریککنندهی احساساتِ میهنی است و در میان دستههای نوازنده نظامجم در ارتش به نُتِ [لشکر] «بیست و یکِ حمزه» معروف است اما آنطور که تحقیقِ پژوهشگرِ فیلم نشان میدهد نسخهی اصلی و قدیمی این مارش (که از دانشکده افسری امام علی(ع) به دست آمده) «شهریار» نام دارد و سازنده آن، جناب سرهنگ علیاکبر دلبری (رییسِ وقتِ گروه موسیقی ژاندارمری) است.
تصوری که این بخش از فیلم ایجاد میکند باعث میشود تماشاگر در ادامه، منتظر روبهرو شدن با سرگذشت و سرنوشت قطعههای اینچنینی باشد. قطعههایی که گوش و ذهن مخاطبان رسانههای عمومی نسبت به آنها بسیار آشناست اما کمتر کسی اطلاع دقیقی از نام آهنگساز یا تنظیمکنندهشان دارد. روایت نحوهی تولید بسیاری از این قطعات در سراسر فیلم نیز این نکته را تایید میکند. اما بزم رزم به شکل عجیبی و بنا به هر دلیلی (که بر تماشاگران پوشیده است) از پرداختن به برخی قطعههای خاطرهانگیز و شناختهشده سر باز میزند.
به عنوان مثال در بخش اشاره به تصنیفهای ملی/میهنی (یا همان سرود و آهنگهای انقلابی) عدم اشاره به قطعهی معروف «ایران، ایران» (با صدای رضا رویگری) بیش از سایرین به چشم میآید؛ و عجیب آن که فیلمساز حتی در تیتراژ پایانی هم پاسخی برای این غیبتِ پررنگ و همچنین نمونههای مشابه آن ارائه نمیدهد.
به نظر میرسد این مشکل بیش از هر چیز، از تلاش کارگردان و البته تدوینگرِ مسلط و سختکوش فیلم برای حذف بسیاری از بخشهای تولید شده و گنجاندن بزم رزم در قالب یک مستند سینمایی ناشی شده است. نقطهضعفی که در وهلهی نخست، ریشه در غیبت برنامه یا برنامههای تلویزیونیِ مستقل و فراجناحی دارد (چنین سوژه عمیق و گستردهای برای تشریح به صورت کامل، نیازمند نمایش و تحلیل این نوع موسیقی در دستکم سیزده برنامه تلویزیونی است!) و در مرحلهی بعد بر ضعف در سیاستگذاری (برای ساخت مستندهای ترکیبی، آنهم در ساختار تلویزیون) اشاره دارد.
گرچه بههرحال باید پذیرفت تولید مستندی با ویژگیهای بزم رزم (که هم تصویرهای نایاب سالهای قبل از انقلاب را دارد و همْ نماهای کمیابِ دهههای بعد از آن را) آنهم در یک گروه تلویزیونی با مشخصات «روایت فتح» خود به تنهایی یک «رخداد کمنظیر» به حساب میآید؛ و بیش از هر چیز، اعتماد بخشی از مدیریت تلویزیون (تکرار میکنم: بخشی از مدیریت تلویزیون) به نیروهای مستعد و جوان را به نمایش میگذارد. اعتمادی که استقبال چشمگیر مخاطبان در گروه سینمایی «هنر و تجربه» نشان میدهد خوشبختانه از طرف مقابل نیز پاسخ مناسبی دریافت کرده است.
اما نکته اینجاست که مستند مورد بحث به شکلی باورنکردنی و بیسابقه، تندرویهای ناشیانه، تصمیمهای بیریشه و عمدتاً عجولانه، و مهمتر از همه، سیاستهای قهریِ مدیرانِ وقتِ «سازمان» در سالهای ابتدای انقلاب را زیر ذرهبین «نقد» برده است. به عنوان مثال در بخشی از فیلم، هوشنگ کامکار به کملطفی مدیران صدا و سیما نسبت به اعتصابکنندگان، مستعفیها و افراد مخالف با سیاستهای رژیم شاه اشاره میکند و سپس شاهنگیان– که خود، در زمرهی یکی از این مدیران به حساب میآید– از «آنها» به «آدمهای بزرگی در موسیقی» یاد میکند که به گفتهی او «متاسفانه برخیشان از نظر تفکر، عمیقاً به ایدئولوژی شرق و روسیه کشش داشتند.» و از همین رو است که او به تعبیرهای متفاوت و موجود از «دمیدن سپیده» در یکی از همین تصنیفها اشاره میکند و میگوید: «البته منظور شاعر، طلوع انقلاب بود اما [در شرایطی که آن روزها وجود داشت] میتوانست به انقلاب کمونیستی هم تعبیر شود!»
شاهنگیان در ادامه میگوید برای کمک به پخش بعضی از این کارها از تلویزیون، ترفندهایی به کار میبرده (نمونهاش: استفاده از تصویر بنیانگذار انقلاب در هنگام اشاره به «سپیده دمید») که گاه باعث دلسرد و طرد شدن بعضیها شده و در مجموع به همین دلیل، از پخش نکردن بعضی از آنها پشیمان و ناراضی است.
از این نظر باید گفت احتمالاً بزم رزم در نوع خود تنها فیلمی است که در سازمان عریض و طویل صدا و سیما ساخته شده؛ و سیاستهای بعضاً نادرست مدیران دورههای قبلی خود را زیر سوال برده و به نوعی آنها را منکوب کرده است. از این زاویه، اشاره به اعترافهای آشکار و صریح شاهنگیان به مخالفت، کمتوجهی، تمهیدات عجیب در سازبندی، عدم صدور مجوز پخش برای برخی آهنگها و مقابله با حرکت رندانه و خزنده دیدگاههای منتقد و سیاسیِ جناح اپوزیسیون، از جذابترین و صد البته مهمترین فرازهای مستند بزم رزم به حساب میآید.
اشاره به ترویجِ نوعی سیاستزدگی در وادی هنر که مخالفت طولانیمدت مدیران سالهای بعد با پخش سرود معروف «خمینی ای امام» (آنطور که او میگوید: به بهانهی آغاز این سرود با عبارت «ای مجاهد!») نشان میدهد خود او هم (بهعنوان یک آهنگساز) در مقطعی، سیاستهایی مشابه دیدگاههای قبلی خود را تجربه کرده و با مقولهی «تحدید» آثار هنری آشناست. نکتهای که در کنار بحثهای پراکنده و مطرح شده در این فیلم یک «نمونه» قابل توجه به شمار میآید.
اینک که مستند مورد بحث وارد مراحل تازهای از نمایش عمومی خود شده بیصبرانه منتظرم تا ببینم در آینده، برخورد مدیران تلویزیون (بهعنوان گردانندگان رسانهی دولتیِ سرمایهگذار و همچنین مرجع تولید بزم رزم) با آن چه خواهد بود. رسانهای که تجربه ثابت کرده برخورد ریشهدار و سختگیرانهی مدیراناش با فیلمهای انتقادی و چالشبرانگیز، معمولاً به آثاری بی یال و دُم و اِشکم منجر خواهد شد؛ و در همین راستا بعید به نظر میرسد این فیلم بتواند برای دریافت مجوز پخش از تلویزیون، به سلامت از دایره تنگ چنین حساسیتهایی عبور کند. اگر روزی روزگاری تلویزیون بزم رزم را بدون ممیزی و به همین شکل که در گروه «هنر و تجربه» به نمایش درآمد (بخوانید: بدون حذف یا تغییر حتی یک فریم) پخش کرد، مطمئن باشید حتماً حرفم را پس خواهم گرفت. شک نکنید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.